مرجع :
بازدید :
3642
شبی گفتم به سیگارم،که از جانم چه می خواهی؟ نوشت با دود خود بر لب،به دردت می خورم گاهی تو آتش می نهی بر من،که درد خود کنی تسکین منه بیچاره میسوزم،تو از دردم چه میدانی؟؟؟
شبی گفتم با سیگارم
شبی گفتم به سیگارم،که از جانم چه می خواهی؟
نوشت با دود خود بر لب،به دردت می خورم گاهی
تو آتش می نهی بر من،که درد خود کنی تسکین
منه بیچاره میسوزم،تو از دردم چه میدانی؟؟؟
دیگر مطالب
↶غـــــرق شــــدن تـــــــاوان لـحظـــــہ اے بـــــــود کــــہ بـــےگـــــــدار بــــہ آب زدم↷
گاهی وقـــتها...دلت میخواهد با یکی "مهـــــــربان" باشی،دوستـــش بداری،وَ برایش چــای بریزی ...گاهی وقتـــها...دلت میخواهد یکی را "نگاه" کنی،او را "صدا" بزنی ،بگویی "عزیــزم"...میآیی ...
از همه ی دنیــا ،گذشتـــه ای دارم ، حـــالی و آینـــده ای ...
"گذشتــه" ی مــن ،پــر از آدمهــای اشتبــاهیستکه فقط اجــازه دادم در "خـــاطرم" باقی بمانند ، نه در "زنــدگیـــم" !!...
"حــال" مــن ، ...
« دوستت دارم »و اینجهانی ترین شعری ست که گفته ام
شاعرنیستم اگراین را که برای تو نوشته امدهان به دهانمیان بوسه های عاشقانه نچرخد
منیره حسینی